کد مطلب:28235 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

تحلیلی بر علل ناخشنودی امام علی از پذیرش حکومت












خیزش علیه عثمان، به لحاظ چگونگی حكومت او همگانی شده بود. فراگیری قیام علیه عثمان و توجّه مردم به چهره ای برجسته برای خلافت، عملاً سرنوشت خلافت را از دست جریان های سیاسی به در برده بود. بدین سان، مردم بودند كه درباره رهبر سیاسی خود، تصمیم می گرفتند. در آن هنگامه شگفت، تقریباً تمام دل ها بدون اندكْ تردیدی، متوجّه امام علی علیه السلام بود: شایسته ترین فرد برای جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله كه اكنون از پسِ 25 سال انزوا، نامش بر سرِ زبان ها می گشت.

گرایش عمومی مردم، به گونه ای بود كه هیچ كس را یارای مخالفت با این حركت عمومی نبود. از این روی، داعیه دارانی كه خود را همتای علی علیه السلام می پنداشتند و در شورای شش نفری عمر در كنار امام علیه السلام بودند نیز احساس می كردند كه درایت سیاستمدارانه(! اقتضا می كند كه پیش تر از دیگران، دست بیعت به سوی امام، دراز كنند.

سیل خروشان امّت، از هر سو برای بیعت، آهنگ خانه علی علیه السلام را داشت؛ امّا امام، قاطعانه ایستاد و از پذیرش پیمان با مردم، تَنْ زد و با صراحتْ اعلام كرد كه سراغ دیگری بروید كه: «من وزیر شما باشم، بهتر است از آن كه امیر شما باشم».

شگفتا! كسی كه خود را خلیفه بلافصل پیامبر خدا می داند و در روزگار دراز انزوا، در هر موقع مناسب و موضع مقتضی، مظلومیت خود را به زبان آورده و از شایستگی خود برای خلافت، سخن گفته و ربوده شدن حقّ خود را از سرِ سوز و از ژرفای جان، فریاد كرده است، اكنون در برابر چنین رویكردی شگرف كه همگان با تمام وجود و با جان و دل، آهنگِ پذیرش زمامداری او را دارند، و در انتخابی آزاد و مستقیم، بر حاكمیت و حكومت او تأكید می ورزند، نمی پذیرد و صریحاً عدم تمایل خود را به پذیرش این مسئولیت، اعلام می كند.

چرا؟! آیا به واقعْ امام علیه السلام، پذیرفتن حكومت را خوش نمی داشت و به حاكمیت دیگری تمایل داشت؟! یا با این گونه موضعگیری، نوعی تعارف سیاسی برای جلب توجّه بیشتر مردم، طرح می كرد؟! یا این دو گونه برخورد در زندگانی وی، دلیل یا دلایل دیگری دارد؟

اندكْ آشنایی با بینش، روش و منش علی علیه السلام، تردیدی باقی نمی گذارد كه او از تعارفات سیاستمدارانه به دور است و از نَفْس حكومت، بیزار. علی علیه السلام، نه در پی حكومت بود و نه در اندیشه سلطه بر مردم. او به حكومت، چونان ابزاری برای استوارداری حق و گسترش عدل و اقامه قسط می اندیشید. آیا شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن روزگار، برای دست یافتن به چنین اهدافی از حكومت، آماده بود؟ اكنون و از پسِ 25 سال دگرگونی های سیاسی، اجتماعی و فكری و دیگرسانی هایِ روحی و ذهنی، صحابیان و همراهان نیز دگرگونه شده اند، با اندیشه هایی دیگر، و معیارها و ملاك هایی دیگر برای زندگانی و...

نسل حاضر كه میداندارِ صحنه سیاست و آخرین هنگامه هاست نیز در شرایطی قرار دارد كه نه با معیارها و ملاك های استوار دین آشناست، و نه با چگونگی اوضاع عصر رسالت، و نه با سیره پیامبرصلی الله علیه وآله؛ ونه از علی علیه السلام و جایگاه والایِ او در دین و شأن عظیم او آگاهی درستی دارد. آنچه در ربع قرن بر دین رفته، تفسیر و تأویل هایی است كه از متون دینی شده، و دگرسانی هایی است كه در احكام، پدید آمده است.

همه اینها تصویری از دین در ذهن و زبانْ رقم زده بود كه عمل بر اساس كتاب و سنّت (به دور از مجامله ها و مداهنه ها را بسی دشوار می ساخت. امام علی علیه السلام می دانست كه آب رفته را به جوی بازگرداندن، همان و سر بركشیدن فتنه ها، همان! گزاردن حق، همان و سر بركشیدن باطلْ مداران حق ستیز، همان! از این روی، از پذیرش، تن می زد و بر آن تأكید می ورزید، تا مگر فردا و فرداها در برابر سركش ها حجّتی باشد. چنین است كه حضرت در جایی فرمود:

دَعونی وَالتَمِسوا غَیری، فَإِنّا مُستَقبِلونَ أمراً لَهُ وُجوهٌ وألوانٌ، لا تَقومُ لَهُ القُلوبُ ولا تَثبُتُ عَلَیهِ العُقولُ. و إنَّ الآفاقَ قَد أغامَت، وَالمَحَجَّةُ قَد تَنَكَّرَت، وَاعلَموا أنّی إن أُجِبتُكُم رَكِبتُ بِكُم ما أعلَمُ، ولَم اُصغِ إلی قَولِ القائِلِ وعَتبِ العاتِبِ، وإن تَرَكتُمونی فَأَنَا كَأَحَدِكُم، ولَعَلّی أسمَعُكُم وأطوَعُكُم لِمَن وَلَّیتُموهُ أمرَكُم، وأَنَا لَكُم وَزیراً، خَیرٌ لَكُم مِنّی أمیراً.[1].

مرا واگذارید و دیگری را به دست آرید كه ما به استقبال امور چند پهلو و رنگارنگ می رویم. دل ها در آن، بر جا نمی ماند و خِرَدها بر آن، استوار نمی گردد. گستره زندگی را ابرهای فتنه، پوشانده و راه روشن ناشناخته شده است؛ و بدانید اگر من درخواستِ شما را پذیرفتم،با شما چنان رفتار می كنم كه [ خود ]می دانم و به سخنِ سخنسرایان و ملامتِ سرزنش كنندگان، گوش نمی دهم، واگر مرا واگذارید، همچون یكی از شمایم و شاید برای كسی كه كار خود را بدو می سپارید، بهتر از دیگران، فرمانبردار و شنوا باشم. اگر من وزیر شما باشم، بهتر است تا امیر شما باشم.

كلام مولا بسی گویا روشنگر و ژرف است. آنچه به استقبال آن می رویم، گونه گون است و دارای رویه ها: امواجی كه در پیش داریم، توفان هایی كه آغاز خواهد شد، عدالتی كه من بر آن پای خواهم فشرد، فریادهایی كه در پی آن برخواهد آمد و...

امام می خواست تا زمینه آماده شود و معیارها و ملاك های تعامل را با مردم در میان نهد، خطوط اصلی حكومت را وا گوید و آینده را روشن سازد، تا مردمْ آگاهانه انتخاب كنند و هوشمندانه موضع گیرند.

سخنان امام، پس از آن تن زدن ها و نپذیرفتن ها در خطبه ای كه یاد شد و مواردی دیگر:

1. تأكیدی است بر این كه او شیدا و شیفته ریاست نیست. اگر از خودْ سخن گفته، اگر از دیگرسانی ها پس از پیامبر خدا نالیده، اگر بر امامت و پیشوایی خود تأكید كرده، همه و همه، برای آشكار ساختن حقایق و تأكید بر مصالح بوده است.

اكنون نیز اگر زمام امور را به دست می گیرد و مسئولیت خلافت را می پذیرد، برای اجرای حقّ است و پی نهادنِ حكومتی بدان سان كه خود می داند ومی پسندد، تا فردا هیچ كس و هیچ گروه و قبیله ای، به لحاظ فریادگری و بیعت امروزش، خود را طلبكار نداند و آهنگ تحمیل خواسته هایش را بر او نداشته باشد.

2. تأكیدی است بر این كه دگرگونی هایی در آموزه های دین، چهره بسته است. پس از پیامبرصلی الله علیه وآله، آیین الهی دست خوش دگرسانی هایی شده است. اكنون او چون زمام امور را به دست گیرد، با تحریف ها مبارزه خواهد كرد و در جهت نمودنِ چهره راستین دین از پسِ غبار تحریف، خواهد كوشید و این همه، بسی تنش های سیاسی و اجتماعی به همراه خواهد داشت.

3. نشان از جامعه شناسی دقیق، روان شناسی و زمان شناسی امام علیه السلام دارد و گواهی می دهد كه وی فریفته روی آوردن مردم به بیعت با وی در آن شرایط ویژه سیاسی نشد و آینده حكومت خود را به روشنی می دید و می دانست كه شرایط برای اصلاحات علوی و باز گرداندن امّت اسلامی به روش و سیره پیامبر خدا و سنّت او فراهم نیست. همچنین نیك می دانست كه شورش عمومی علیه عثمان، برخاسته از بازگشت جامعه به ارزش های اسلامی نبود؛ بلكه برخی از موج سوارانِ این شورش، چون عایشه و طلحه و زبیر، با انگیزه های خاصّ سیاسی و اقتصادی دست به چنین اقدامی زدند.

از این رو، انگیزه بیعت آنان، با اهداف حكومتی امام علیه السلام سازگار نبود و هرگاه بدین نتیجه قطعی می رسیدند كه علی علیه السلام آنان را همراهی نمی كند و بدانان امتیازهای خلاف حق و عدالت نمی بَخشد، در برابر اصلاحات وی قیام خواهند كرد و جامعه اسلامی را به تفرقه و تشتّت خواهند كشانْد.[2].

4. بیعت با او، بیعت با آرمان های علوی است. اكنون، آن كه دست در دست او می نهد و با او پیمان می بندد، باید آماده همراهی باشد؛ همراهی برای زدودن تحریف ها، بازسازی معنوی جامعه، حاكمیت واقعی دین، باز نمودن آنچه از یادها رفته است و روشن ساختن حقایقی كه دست خوش دگرگونی شده اند و...

بدین سان، مولاعلیه السلام با امواج خروشان مردمی كه فریاد برآورده اند كه علی باید زمامِ خلافت را به دست گیرد، اتمام حجّت می كند كه او از پذیرش خلافت، گسترش عدالت، گزاردن حق و احیایِ آیین الهی را مراد كرده است و راه، این است، نه جز این.









    1. نهج البلاغه: خطبه 92، مناقب آل أبی طالب: 110/2.
    2. تبیین این واقعیّت تاریخی در جلد هفتم/بخش هفتم/روزگار تنهایی، آمده است.